اشعارشب هشتم محرم.حضرت علی اکبر(علیه السلام)
مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان

 

از خیمه ها درآمده خواهر ،بلند شو

زینب رسیده است برادر بلند شو

 

دنبالت آمده همه را زیر و رو کند

پس تا نبرده دست به معجر بلند شو

 

دشمن به ریش خونی تو خنده میکند

پس پشت کن به خنده ی لشگر بلند شو

 

گفتم عبا بیاورد عباس از خیام

برخیز اذان بگو سر منبر، بلند شو

 

اینجا درست نیست مکش زانو اینچنین

از روی پیکر علی اکبر بلند شو

 

حالا که اشک و ناله ی زینب قبول نیست

اصلا بیا به خاطر مادر بلند شو

 

تو میخوری زمین جگرم آب میشود

ای وارث دلاور خیبر بلند شو

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

**********************

نگاه مختصری کن به چشمهای ترم

که جان سالم از این مهلکه بدر ببرم

 

لبی تکان بده پلکی به هم بزن بابا

نفس بکش علی اکبر نفس بکش پسرم

 

نفس بکش پسرم تا که من فَزَع نکنم

و پیش خنده ی این قوم نشکند کمرم

 

دل من از پس این داغ بر نمی آید

حریف اینهمه آتش نمی شود جگرم

 

خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم

پر از علی شده خاک تمام دور و برم

 

کنار جسم تو باید به داد من برسند

تو این همه شده ای من هنوز یک نفرم

 

مصطفی متولی

**********************

تو را به دست گرفته به آسمان بدهد

گل محمدي اش را به باغبان بدهد

 

كه برگهاي تو را يك به يك جدا كردند

بغل گرفته به زهرا تو رانشان بدهد

 

بريد صوت تو را نيزه ي حسود كسي

به روي حنجره ات آمده اذان بدهد

 

تو را بريده بريده صداكند ... ولدَي

اگر كه هلهله ها يك كمي امان بدهد

 

بغل گرفته تو را و تن تو مي ريزد

خودت بگو كه چگونه تو را تكان بدهد

 

بلند شو پدرت را به خيمه برگردان

وگرنه پيش تن زخمي تو جان بدهد

 

بلند شو به لبش بوسه دوباره بده

وگرنه بعد تو بوسه به خيزران بدهد

 

محسن حنیفی

**********************

گر چه خاصیت یک نخل ثمر داشتن است

نیمی از درد سرم چند پسر داشتن است

 

به تو و قد رشیدِ تو حسودی کردند

کار ِاین خیره‌ سران چشم نظر داشتن است

 

میوه‌ی فصلی و در مرز رسیدن اما

چیدن تو چه نیازی به تبر داشتن است

 

باید از وسعت این دشت تو را جمع کنم

تازه این کار به اما و اگر داشتن است

 

زیر بازوی مرا عمه نگه داشته است

داغ تو خاصیتش دردِ کمر داشتن است

 

پنجه بر زلفِ سیاهت زده دشمن؛ نکند

کعبه‌یِ رویِ تو هم فکر حجر داشتن است

 

پیش ِ این لشکر فاسق که فقط میخندند

بدترین حال همین دیده‌یِ تر داشتن است

 

یکی از پشت و یکی از جلو میزد به سرت

عادتِ جنگِ علی زخم به سرداشتن است

 

درعبا ریختم آنچه زتنت مانده ولی

کار تشییع تو محتاج ِ نفر داشتن است

 

عمه چادر کمرش بسته وبالای سرم

فکر ِبرسرزدن و مقنعه برداشتن است

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

**********************

خواستی پر بکشی تا که کبوتر بشوی

از پدر دور شوی عرصه ی محشر بشوی

 

خواستی که نفر اول میدان باشی

زودتر سر بدهی تا که کمی سر بشوی

 

یک قدم پیش پدر راه برو بعد برو

تا که یک بار دگر حضرت مادر بشوی

 

بی سبب نیست پدر پشت سرت راه افتاد

سالها سوخت به پایت علی اکبر بشوی

 

وسط معرکه حالا تویی و این لشگر

تیغ در دست برو یک تنه لشگر بشوی

 

این جماعت همه تمثال نبی را دیدند

رجزی سر بده تا حضرت حیدر بشوی

 

یک پَر از خودِ تو را باد به خیمه می برد

یعنی آنقدر نمانده است که پرپر بشوی

 

ناله ات رفت که بالا پدر افتاد زمین

بی تعادل شد و از پشت سر افتادزمین

 

نفسش سرد شد و خون سرش ریخت زمین

مثل اشک پدرش بال و پرش ریخت زمین

 

ضربه ای آمد و فرق سر او را وا کرد

استخوانش چو ترک خورد سرش ریخت زمین

 

پدرش داشت دم خیمه تماشا می کرد

از روی اسب تن گل پسرش ریخت زمین

 

باچه حالی سرنعش علی اکبر آمد

تکه های پسرش دور و برش ریخت زمین

 

دست تا زیرتنش برد تنش ریخت به هم

بدنش از سر دست پدرش ریخت زمین

 

همه دشت پر از اکبر لیلا شده بود

پاره شد قلب پدر تا جگرش ریخت زمین

 

عمه آمد زحرم هلهله می کرد سپاه

جگرش پاره شد از چشم ترش ریختد زمین

 

مرگ خود را پدر از دست خدا میخواهد

بردن این بدن پاره عبا میخواهد

 

 مسعود اصلانی

 

*********************

بخوان به گوش سحرها اذان علی اکبر

بخوان دوباره برایم بخوان علی اکبر

 

لب ترک ترکت را به هم بزن اما

تکان نخور که نپاشد جهان علی اکبر

 

دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است

نرو جوانی حیدر بمان علی اکبر

 

به دست غصه نده چشم دخترانم را

تمام دلخوشی کاروان علی اکبر

 

ببین که تیر فراقت نشسته بر جگرم

ببین قدم ز غمت شد کمان علی اکبر

 

عصای پیری بابا مقابلم نشکن

توان بده به من بی توان علی اکبر

 

کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است

نشسته پیر کنار جوان علی اکبر

 

مسیح زندگی ام روی خاک افتاده ست

عجیب نیست شدم نیمه جان علی اکبر

 

بریده گریه امان مرا کنار تنت

میان هلهله ها الامان علی اکبر

 

اگرچه پهلوی تو یاد مادر افتادم

شکسته کوفه سرت را چنان علی اکبر

 

عطیه سادات حجتی

 

**********************

می روی می بری از سینه ی دل خون پدر

زخمی سوخته ات را کمی آهسته ببر

 

شانه ی صبر دلم پشت سرت می لرزد

چه کنم، پیر شدم، چاره ندارم دیگر

 

به پدر حق بده که اینهمه بی تاب شده

بخدا دیدن این منظره سخت است پدر<

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان